هنرنمایی هادی حجازی‌فر در نقش ابوذر سریال «سلمان فارسی» آموزش زبان فارسی در مدارس ترکیه در حال گسترش است ورنوی، رپر مطرح فرانسوی در شب اجرای خود درگذشت وقتی فرش قرمز جشنواره کن محل جولان اینفلوئنسر‌ها می‌شود! فصل تازه کنسرت‌های علیرضا قربانی در مجموعه ورزشی آزادی نمایشگاه گروهی «باشندگان پلید»، در نگارخانه آسمان مشهد | غول‌های اساطیری در روایت هنرمندان جان گرفتند آموزش داستان نویسی | سه گام اژد‌ها (بخش دوم) مروری بر چند کتاب درباره احوال و آرای شهید آیت الله سیدابراهیم رئیسی | «شهید جمهور» از خلال سطور صفحه نخست روزنامه‌های کشور - سه‌شنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۴ نخستین دوره جایزه ادبی داستان کوتاه هشت برگزار می‌شود+فیلم روز هفتم جشنواره کن ۲۰۲۵ | جدول ستاره‌های منتقدان اسکرین دیلی ویژه‌برنامه‌های رادیو برای اولین سالروز شهادت شهدای خدمت + زمان و شبکه پخش جایزه جشنواره فیلم کن ۲۰۲۵ برای نیکول کیدمن حسن پورشیرازی بوقچی تلویزیون شد فیلم‌سازان در جشنواره فضای باز می‌توانند از محیط‌زیست وام بگیرند نمایشگاه کتاب تهران تا اول خرداد ۱۴۰۴ فعال است رسیدگی به پرونده ایرنا و انصاف‌نیوز در دادگاه مطبوعات سریال جزرومد در شبکه نمایش خانگی عباس غزالی با سریال خاطره انگیز وضعیت سفید روی آنتن + زمان پخش
سرخط خبرها

حکایت صیاد و پند‌های پرنده سخن گو

  • کد خبر: ۲۳۷۳۵۲
  • ۱۵ تير ۱۴۰۳ - ۱۵:۴۸
حکایت صیاد و پند‌های پرنده سخن گو
در روزگاران قدیم در حاشیه یکی از شهر‌های نواحی مرکزی، صیادی که به کار شکار پرنده اختصاص داشت.

در روزگاران قدیم در حاشیه یکی از شهر‌های نواحی مرکزی، صیادی که به کار شکار پرنده اختصاص داشت، هرشب دام پهن می‌کرد و هرروز صبح به دام هایش سرکشی می‌کرد و پرنده‌هایی را که در دام افتاده بودند می‌گرفت و برای فروش به بازار می‌برد. یک روز صبح که صیاد به رسم هرروز برای سرکشی به دام هایش رفته بود، پرنده زشت کوچکی را مشاهده کرد که در دام افتاده بود.

همین که پرنده را گرفت تا در کیسه بیندازد، پرنده گفت:‌ای صیاد، من نه گوشتی به تن دارم که کسی با خوردن من سیر شود، نه حسن و جمالی دارم که کسی کیف کند و نه بلدم آواز بخوانم، لذا بیا و مرا ول کن تا بروم. صیاد گفت: اگر تو را ول کنم چی به من می‌رسد؟ پرنده گفت: اگر مرا ول کنی به تو سه پند ارزشمند می‌دهم که کف و خون قاتی کنی. صیاد قبول کرد و پرنده را از دام رها نمود. 

پرنده گفت: پند اول اینکه سخن محال را باور نکن. وی سپس بال زد و روی شاخه درخت نشست و از آنجا گفت: پند دوم اینکه غم گذشته را نخور. وی سپس افزود: در اینجا این خبر را به تو می‌دهم که در شکم من یک دانه الماس گران بها به وزن صد گرم هست، که متاسفانه آن را از کف دادی.

صیاد گفت: بسیار خوب. اما اولا که غم گذشته را نمی‌خورم. ثانیا که حرف محال را باور نمی‌کنم. تو خودت کلا صد گرم نیستی، چگونه ممکن است صد گرم الماس در داخل شکمت باشد؟

پرنده گفت: آفرین، پند‌های اول و دوم را خوب به کار بستی؛ و اینک پند سوم: اگر پرنده‌ای شکار کردی که نه تنها قدرت تکلم بلکه قدرت تعقل داشت و حرف‌های به این خوبی هم می‌زد، وی را زرتی آزاد نکن، بلکه او را نگه دار و با او حرف بزن و از آن ویدئو تهیه کن و در شبکه‌های اجتماعی منتشر کن و پول دربیاور.

صیاد گفت: باشد، پند خوبی دادی، و بلافاصله بند دامی را که برای روز مبادا روی شاخه درخت تعبیه کرده بود کشید و پرنده را به دام انداخت و او را نگه داشت و با او حرف زد و در پیج «من و پرنده سخن گویم» منتشر کرد و تا پایان عمر لابه لای پست‌های پرنده سخن گو، پست و استوری تبلیغاتی گذاشت و پول درآورد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->